روزگار سیاهی بود. مدام شب بود و وحشت و هراس.توی صحنه زندگی من، یکی بود، هیچکس نبود. اون یکی شما بودید، خانم!.زمین شما بودید و سقف هم. پارو شما بودید و ساحل هم، خانم!. شبها چشمهاتون سوسو میزد تا نتونم بگم تو هفت آسمون یه ستاره ندارم. روزها سایه بون، دست شما بود، خانم!. روزگار سیاهی بود. کوچیک بودن بزرگترهای روزگار. بزرگتر زیاد بود اما اونکه ((بزرگتری)) کرد شما بودید. شما خون خوردید. شما صبوری کردید و یاد دادید، خانم!. روزگار سیاهی بود.  بیابون بود و کویر. خنده هاتون اما، اون آبادی بود وسط بیابونها . اگر کویر بود و کویر بود و کویر. ادامه شال آبی رنگ شما، به دریا می رسید، خانم!. روزگار سیاهی بود. با شما رنگ گرفت. آبی شما بودید، سبز، نارنجی، سفید، شما بودید، سرخ هم، خانم!

 

گذشت اما خاطراتش موند.

 

هرجای این دنیا هستید باغتون آباد. زنده باشید. تولدتون مبارک، خانم!

در کجای کوچه گم شد، سکه جوانی ما...

چی می شد شعر سفر، بیت آخرین نداشت...

امروز نه آنم، نه همانم، نه چنانم

خانم ,روزگار ,سیاهی ,کویر ,  ,بودید ,بود و ,سیاهی بود ,روزگار سیاهی ,و کویر ,خانم روزگار ,خانم روزگار سیاهی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

موسسه رساله یار خدا به موقع میرسه فضای مجازی بازار20 دروس مارکوپولو کوچولو داستان های طنز(طنزستون) مهدی یزدانی زازرانی نرم افزار ایرانی حماسه ششم بهمن آمل